شواعر ، خواطئ ، خواطى ، حوائض ، طوالق ، حوامل".
ونيز جمع است براى فاعل غير عاقل ، مانند" صاهل : اسب بانگ كننده ، ناهق : خر بانگ كننده ، ناعق : كلاغ بانگ كننده ، شاهق : بلند از كوه وعمارت ومانند آن ، ثابت : پابرجا ، ساكن : بى جنبش ، جارية وجارى : روان ، خامد وخامدة : خاموش" ميگوئى : " صواهل ، نواهق ، نواعق ، شواهق ، ثوابت ، سواكن ، جوارى ، خوامد".
وبراى فاعل عاقل مذكر به ندرت آمده ، وقياسى نيست ، مانند «فررس در جمع فارس : اسب سوار».
٣٢ ـ «فواعيل» جمع است براى اسمى كه حرف دومش الف يا واو ، وحرف چهارمش مدّ ، وپنج حرفى يا بيشتر باشد ، مانند «ساطور ، خاتام ، طاحونة : آسياب ، بالوعة : چاه فاضل آب ، صابون ، طاووس ، طومار : نامه وكتاب» ميگوئى : «سواطير ، خواتيم ، طواحين ، بواليع ، صوابين ، طواويس ، طوامير»
٣٣ ـ " فياعل" جمع است براى اسم يا وصف چهار حرفى كه حرف دومش ياء زائدة باشد ، مانند" صيرف : صرّاف ، هيزعة : هراس ، صيقل : تيزكننده شمشير وغير آن ، حيدر وحيدرة : شير بيشه ، بيطر : پزشك ستوران" ميگوئى : " صيارف ، هيازع ، صياقل ، حيادر ، بياطر".
٣٤ ـ «فياعيل جمع است براى همان گونه اسم باضافه حرف مدّ در مرتبه چهارم ، مانند» حيدار : سنگ ريزه سخت ، بيطار : پزشك ستوران ، ديجور : تاريكى ، صيخود : سنگ بزرگ سخت ، صيداح : آوازه خوان «ميگوئى : حيادير ، بياطير ، دياجير ، صياخيد ، صياديح».