نه «فعالى» گرچه شبيه آن است.
٩ ـ صيغه منتهى الجموع در اغلب براى اسم يا وصف چهار حرفى است ، يا پنج حرفى كه حرف چهارمش مدّة باشد ، چنانچه مثالهايش مذكور شد ، پس اگر بيش از اين بود بايد حروفى از آن حذف شود تا به يكى از اين دو صورت درآيد ، وجائز است هراسمى كه پس از حذف چهار حرفى شده به صيغه صغير وكبير هردو مجموع گردد ، پس در جمع «سفرجل : به ، عندليب : بلبل» ميگوئى : «سفارج ، سفاريج ، عنادل ، عناديل ، عدالب ، عداليب» ونيز بعضى از اسماء به هر دو صيغه مجموع شده گرچه حذفى در آنها نشده ، مانند «معاذير وخواتيم» در جمع «معذرة وخاتمة».
١٠ ـ بعضى از اسماء لفظش مفرد ، ومعنايش جمع است ، وآنها را در اصطلاح اسم جمع ميگويند ، مانند" عسكر ، جيش ، جند : لشگر" و" قبيلة ، شعب ، قوم ، طائفة ، معشر ، ثلّة ، رهط : گروهى از مردم" و" ابل : گروهى از شتر" و" غنم : گروهى از گوسفند" و" خيل : گروهى از اسب" و" نعم : گروهى از چارپا" ، لكن در اينها وامثال اينها وحدت واجتماعى در افراد منظور است ، واز اين جهت مثنّى ومجموع ميشود ، چنانچه در جمع آنها ميگوئى : " عساكر ، جيوش ، جنود ، قبائل ، شعوب ، اقوام ، طوائف ، معاشر ، ثلل ، ارهط ، آبال ، اغنام ، خيول ، انعام".
١١ ـ بعضى جموع از ماده اش مفرد ندارد ، ومفردش از ماده ديگرى است ، مانند" نسوة ، نسوان ، نساء : زنان" مفردش" مراة و