از ثلاثىّ رباعىّ وخماسىّ واز رباعىّ خماسى گرفته شود ، وبرعكس جائز نيست ، زيرا لازم ميآيد بعضى از حروف اصول حذف شود ، وآن نيز هدم كلمة است ، چنانچه گوئى : «كيف تبنى من سفرجل مثل دحرج» بلكه ميگوئى : «كيف تبنى من دحرج مثل سفرجل» جواب «دحرجج» است.
٥ ـ هرگونه حذفى كه در اصل شده در فرع بشود گرچه مقتضى حذف نباشد ، مانند" كيف تبنى من خرج مثل مرتضون" جواب"" مخترون" است ، زيرا لام الفعل در مرتضون محذوف است ، وابو علىّ فارسى گفته : چون مقتضى حذف در فرع نيست مخترعون بايد گفت ، وقول جمهور بهتر است زيرا در منظور مؤثّرتر است.
٦ ـ هرگونه زيادة كه در اصل باشد در فرع آورده ميشود ، چنانچه گوئى : «كيف تبنى من عمل مثل عندليب» جواب «عنمليل» است ، زيرا نون وياء زيادة است.
٧ ـ اصل وفرع فعل ثلاثى مجرد ومزيد ، يا رباعى مجرد ومزيد نباشد ، زيرا اين بردن مجرد است به ابواب مزيد ، وبه تفصيل در مباحث گذشته دانسته شد ، پس نميگوئى «كيف تبنى من اكل مثل استخرج».
٨ ـ اصل وفرع از اشتقاقات اسمى نباشند ، مانند «كيف تبنى من رجل مثل كتاب اونجيم اوعضدىّ» زيرا جواب «رجال ورجيل ورجلىّ» است ، وقواعد جمع وتصغير ونسبت در مبحث اسماء به تفصيل دانسته شد.