نسبت دهى ميگوئى : " حرّ ابلى : شترم حرّه زده شد" وحرّة گرما است ، ومقصود در اين جا تشنگى است ، چنانچه از ماده" عطش : تشنگى" نيز همين گونه گفته ميشود.
«اعاه الرّجل : آن مرد عاهه به مالش رسيد» عاهة مانند آفة بمعنى آسيب است كه به زراعت ومواشى يا انسان ميرسد ، ثلاثى مجردش «عاه ، يعوه ، عاهة وعووها» است ، وضدّ اين معنى از ماده «صحّه» استعمال ميشود.
«افرس الرّاعى : چوپان گوسفندش فريسه گرگ شد» فريسه : حيوانى است كه شكار حيوان ديگرى شود ، واگر به خود حيوان نسبت بدهى از ثلاثى مجرد ميآورى وميگوئى مثلا : «فرس الذّئب او غيره الشّاة : دريد گرگ يا غير آن گوسفند را» واين مثال ، ثلاثى مجردش متعدّى است.
«افرضت المواشى : بر اين حيوانات زكاة فرض شد» واگر فعل را به زكاة نسبت دهى ميگوئى : «فرض الله الزّكاة : واجب كرد خدا زكاه را» واين ، ثلاثى مجردش نيز متعدى است.
«اكسد الكاسبون : كاسبها بازارشان كساد شد» كساد : بى مشترى بودن متاع است ، ونيز گفته ميشود.
«اكسد السّوق : بازار متاعش كساد شد» ونسبت به غير در اين ماده درد ومرتبه است ، چنانچه مثالش را آورديم ، زيرا نسبت ـ حقيقى آن به متاع است ، وثلاثى مجردش كه به متاع يا سوق نسبت داده ميشود «كسد ، يكسد ، كسودا» و «كسد ، يكسد ، كسادا»