است ، كه چند سال بود از نجف اشرف به ديار عجم آمده در دار السلطنة اقامت داشت وهمواره انوار توجّه والتفات شاهانه بر وجنات احوالش تافته معزّز وگرامى بود. در روز جمعه ، بيست وچهارم شهر محرّم الحرام ، اندك عارضه اى بر او طارى گشته ، در روز شنبه مير محمّد باقر داماد وشيخ لطف الله ميسى عاملى ، كه مدّتى بود ، به جهت مباحثات علمى ومسائل اجتهادى ، في ما بين غبار نقارى ارتفاع يافته بود ، به عيادت او رفتند. جناب مولانا با اين هر دو بزرگوار معانقه كرد ودر كمال شكفتگى صحبت داشت.
شب يك شنبه ، بيست وششم ، قريب به صبح ، بعد از اقامت صلاة اللّيل ونوافل ، بيرون آمده كه ملاحظه وقت نمايد ، در بازگشتن از پاى فتاده ، بى آن كه مهلت سخن گفتن يابد دعوت حق را اجابت نموده ، مرغ روحش از قفس بدن پرواز نمود.
جناب مولانا در كمالات نفسانى وتقوى وپرهيزگارى وترك مستلذّات دنيا درجه عالى داشت ، از مأكول ومشروب به سدّ رمق قناعت نموده ، اكثر ايّام صائم بود وبه شورباى بى گوشت افطار مى كرد.
وقريب به سى سال در نجف اشرف وكربلاى معلّى ساكن گشت. در خدمت مجتهد مغمور مولانا احمد اردبيلى بسر برده ، از خدمتش اكتساب فضائل واستفاده مسائل مى نمود. وگويند كه از مولاناى مذكور اجازت نماز جمعه وجماعت وتلقين مسائل اجتهادى يافته بود.
در روز وفاتش آواز ناله ونفير صغير وكبير خلائق به اوج آسمان مى رسيد. اشراف واعيان سعى مى نمودند كه به تيمّن وتبرّك دستى به زير جنازه مغفرت اندازه اش رسانند ، از غلواى خلائق ميسّر نمى شد. در مسجد جامع عتيق صفاهان به آب چاه غسل داده ، در همان جا مير محمّد باقر داماد وسائر فضلاء وعلماء [بر او] نماز كردند.
چند روز در مزار فائض الأنوار امام زاده واجب التعظيم والتّبجيل ، امام زاده اسماعيل ، عليه و [على] آبائه التّحيّة بود ، از آنجا نقل كربلاى معلّى شد. ارباب استعداد تاريخهاى مرغوبه در سلك نظم كشيدند. مير صحبتى تفرشى : «آه آه از مقتداى شيعيان»