مشار إليه سيّد صحيح النّسب وصريح الحسب ووارث ملك عزّ ، اب بعد اب بود ، قبل از قطع آن حدود ترس وبيمى كه از وكلاء نوّاب آن جناب در دل داشته طريق توسّل به ارسال رسل ورسايل پيمود ، واستغاثه به آستانه مراد نمود.
چون حضرت داور مرادآور ، اعنى سلطان بحر وبر ، خديو دشمن گير دوست پرور ، دام فى حفظ ربّنا الأكبر ، بنا بر درست پيمانى الكاء پيشكش نموده اش را قبول نفرموده ، از پيش بينى به طريق درخواست منتج الفلاح ، نامه اصلاح آميز فرستادند ؛ وقصد تأليف ما بين كردند ، وتذكير حقوق مرضيّه ميان اجداد ماضيه نمودند كه مبادا اگر تعرّض به حكومت ولايت او (به حكومتگاه موروثش) كنند والتجا به درگاه خلافت آوردنى باشد. از دو چيز يكى لازم آيد : يا ميهمان افكنى يا پيمان افكنى يا پيمانى شكنى ، واو كسى نبود كه از خطّه خود خطوه اى تجاوز تواند نمود ، تا دفع ضرّ وشرّش لازم آيد وقدرت آن نداشت كه به يد تعدّى تصدّى تواند كرد كه از تأخيرش محذور زائد ، بهر دفع صائل سايل وسائل بود ، وفكر خروج وانديشه عروج نداشت ، از حدّ خود به تخطى متجبّرانه تمطى نمى كرد. بنا بر شوق ثواب بناى دولتش را خراب كردن براى مجرد توسيع ملك موسّع چون محمول بر طمع بود چنانچه فرموده اند : «همچنان در بند اقليمى دگر» ، خواستند كه ازين داعيه جزئيّه بازآيند كه اگر به آستانه دولت آشيانه ملتجى شود وبه عون صون پادشاهى مرتجى شود ارتكاب احد محذورين مزبورين لازم نيايد.
وچون مرد مقطوع العقب بوده وبه قرابت ومصاهرت اساس مظاهرت فيما بين مستحكم شده بود ، بنا بر قرب جوار شفقت گونه اى داشتند ، آخر كار باز به آن جانب منتقل مى شد جاى اين مضايقه نبود. با وجود اين همه ، تغافل از قبول پند سودمند ودرخواست دلپسند فرموده ، رجاى دوستانه را به نقض عهد وپيمان عمل نمودن از اذهان عاليه بزرگان دور نمود.
على الخصوص چون مشار إليه مرد شاعر پيشه ومطالعه انديشه ودرويش روش ودانش منش بود ، واطوار روزگار را نه به دلخواه خويش ملاحظه نمود ، ونقشى كه در لوحه ضمير مى نگاشت وتخمى كه در مزرعه آرزو مى كاشت نتيجه اى از آن نيافت ، روى طلب به سوى عزلت گزينى وگوشه نشينى تافت ، وبه دريافت شرف