مجرّدات است واز علائق منزّه است ، اگر فضله زهد وتجرّد تو به او رسد شرمنده شود از تجرّد تو ، چنانچه حيض از ايشان آيد ، زيرا كه مشهور است كه هرگاه شرم بر زن غالب شود از او حيض جدا شود. يا آنكه مراد از بنات ثلاثة مواليد ثلاث است ، يعنى اگر فضله وضوى زهد تو بر سپهر برسد چندان اثر كند كه به بركت آن از بطن چهار مادر كه عناصر است حيض آن كار نطفه كند كه از آن حيض مواليد ثلاثة حاصل شود.
وبنا بر اين بيت را چنان بايد خواند كه بطن مضاعف نباشد به سه دختر ، به اين روش كه حيض چهار مادر از بطن سه دختر آوردى وبطن را به سكون نون خوانند ، نه به كسر آن ، ومراد از چهار عنصر ، آب وخاك وآتش وباد است ، چنان كه مراد از سه دختر بنات ثلاث بنات النعش ، وبنا بر نسخه اى سه خواهر مراد مواليد ثلاث است ، كه جماد ونبات وحيوان است.
(٧)
مشاعره ميرداماد وشيخ بهائى
سؤال شيخ بهائى :
اى كه در بحر علم تحميدى |
|
اين معمّى ز كس تو نشنيدى |
شترى در ميان دو الله |
|
گم شده ، آن شتر كجا ديدى |
جواب من ميرداماد ، ره :
اى بهائى ترا ضيا باشد |
|
رخت آيينه صفا باشد |
اين معمّى كه كرده اى تو بيان |
|
آخر الشّمس والضّحى باشد |
أيضا من شيخ [بهائى] :
هم كان شريعتى وهم كان سخا |
|
دارى سخنى وآن جوابش فرما |
گويند خدا بود ، دگر هيچ نبود |
|
چون نبود ، پس كجا بود خدا |