اركان آفرينش وسفير خاطر خطير كه فهرست كتاب دانش وبينش است گشته باشد كه : أرمد العين كوى نادانى ، خان احمد گيلانى ، در إزاى حقوق اصطناعات اين دو رمان ولايت نشان ، كه بر قاطبه عالميان چون راز روز روشن وهويدا ، وچون مجاز آفتاب به صفاست ، عقوق ورزيده ، على وفق ما ورد فى الكلمات الوصويّة الولويّة ، على قائلها أزكى الصّلاة وأنمى التّحية : «إذا أقبلت الدّنيا على أحد أعارته محاسن غيره ، وإذا أدبرت عنه سلبته محاسن نفسه» ، مقتضاى «إذا جاء القضاء عمى البصر» ، را سبل ديده دانشورى خود ساخته ، چنان كه گفته اند ، نظم :
سپهر أوّل كند چشم خرد كور |
|
پس آنگه بر خردمند آورد زور |
يا به مؤدّاى ، نظم :
گاه عروسى چو شد شانه حكايت كند |
|
هركه به موى دروغ زلف نهد بر عذار |
به فساد صور اقيسه افكار فاسده سوء درجه اصل استعداد ، ونقص مرتبه عقل هيولانى ومستفاد خود را مبرهن گردانيده ، چنان كه تبديل داعيه حجّ بيت الله الحرام ، زيد شرفا وتعظيما فى الاحترام ، وتوطّن مشاهده مقدّسه ائمّه طاهرين ، عليهم صلوات المصلّين ، به سانحه عزيمت شيروان نيز اقامت برهان بر آن مدّعى به منصه بيان مى رساند ، به تسويلات نفسانيّه وتخيّلات شيطانيّه عنان مطيّه حسن سرب را از سلوك مسلك پاس ادب منعطف داشته ، به مسامحات ومساهلات نوّاب همايون ما موادّ اضغاث احلام غرور او هيجان پذيرفته ، بر اولياى دولت قاهره لازم آورد ، كه ، على ما قيل. نظم :
خواب خرگوش بدانديش تو خوش چندان است |
|
كه ابن سيرين قضا دم نزند در تأويل |
كبش مغرور چراگاه بهشت هنوز |
|
باش تا داغ فنا برنهدش اسماعيل |
موميايى همه دانند كرا خرج شود |
|
هركجا پشّه به پهلو زدن آيد با فيل |
زبان پرچم قضا توام قهرمان اقبال به تعبير رؤياى طغيان وتدبير بيداى قوانين ظلم وعدوانش گشوده ، ديده جمهور عجزه گيلان را كه سالها سهر ستم كشيده بودند طريق غنودن أمن وامان به ياد رسانده وقاعده آسودن از نوائب دوران به خاطر ناشاد آورده ، لله درّ من قال ، بيت :
برده بودى ودادت آمده بود |
|
چون تو كج باختى كسى چه كند |