خود را از اوج فضاى شرف عالم علوى به حضيض تنگناى خسّت عالم سفلى انداخته است. و «ظلوما جهولا» ، بر تقدير اين تفسير در مقام ذمّ ولوم تعبير وتوضيح واقع خواهد بود.
واين مذمّت تفسير راجع به حال جنس نوع انسان است به اعتبار بعضى از افراد ، اعنى نفوس معطّله خسيسه وعقول ناقصه سخيفه كه حقّ استعداد فطرى فطرت أولى را ضائع ساخته ، به سوء استعداد مكسوب فطرت ثانيه ذات قدسى وجوهر ملكوتى نفس ناطقه مجرّده را ، كه به حسب جبلّت مرتبه مفطوره عقل هيولانى قابليّت داشته است كه حاقّ عرض الكمال مرتبه عقل مستفاد ، به دام تحصيل در آورده ، ونسخه مطابقه نظام وجود وأخيرة المراتب سلسله عود واشرف نخايل طبقات ممكنات باشد ، به رجع القهقرى ، در انتكاس مرتبه منكوسه مكسوبه فطرت ثانيه ، به جايى رسانده است كه در خسّت ذات وخساست صفات تختمه ديوان سفالت وخاتمه عنوان جهالت وادون اصناف مصنوعات واخسّ افراد مكوّنات شده است.
احتمال دوم ، آنكه حمل امانت عبارت باشد از تحمّل وقبول والتزام حفظ ومحافظت وتعهّد اداء وتأديه آن ، واشفاق وخشيت از حمل به جهت خوف تقصير در ايفاى حق اداى آن است.
ودر مسلك اين احتمال ، مفسّرين را در تفسير امانت وتعيين مراد از آن ، اقوال مختلفه وآراى متشعّبه است. بعضى گفته اند : امانت اينجا معرفت جناب مقدّس إلهى وعرفان كبرياى متعالى ربوبى است ، كنه ذات وصفات قدّوس حق ، تعالى كبرياؤه وتقدّست أسماؤه ، محال است كه در مدركى از مدارك عاليه وسافله مرتسم ومتمثّل ودر عقلى از عقول علويّه وسفليه منطبق ومتحمّل شود ، فرق ميان عالم وجاهل در سبيل اين معرفت آن است كه عالم جهل خود را به برهان عقلى مى داند به خلاف جاهل.
من در كتاب «ايماضات وتشريفات» گفته ام : «الجهل المعلوم بالبرهان هى قصيا مراتب العرفان» ، غايت مرتبه معرفت عارف كامل آن است كه اثبات وجود واجب بالذّات وصفات كمال تمجيديّه وتقديسيّه او ، جلّ جنابه ، به براهين عقليّه يقينيّه دانسته. حلّ شكوك ودفع شبهات به قوانين حقّه واصول محقّق كرده ، به حكم