برهان يقينى بداند كه دام ادراك هيچ عقلى را امكان صيد معرفت اين حقيقت متقدّسه ممكن ومتصوّر نيست.
واين مرتبه عقل مستفاد عرفان ، مخصوص عقل صريح مجرّد نفس ناطقه انسان است ، وآسمان وزمين وكوه ودشت وبرّ وبحر وهيچ مخلوقى غير انسان را تحصيل اين منزلت در شبكه قابليّت ذاتى واستعداد فطرى نيفتاده است.
حمل وقبول انسان اين امانت را واباى ساير مكوّنات از حمل وقبول آن به زبان حال هويّت ولهجه استعداد فطرى وقابليّت ذاتى ماهيّت است ، وعرض آن به زبان علم وعنايت واختيار ومشيّت وضع وتكوين وايجاد وافاضت فيّاض حقّ عزيز حليم است ، جلّ وعزّ مجده.
و «ظلوما جهولا» بنا بر اين مسلك ، مقام روح مدح منزلت وحيّز ذكر جرأت وبيان جسارت فطرت انسانى خواهد داشت. همچنان كه در حق كسى كه متكفّل امرى بس عظيم ومتحمّل خطبى بغايت صعب شود ، واز شدّت صعوبت ووخامت عاقبت آن نينديشد ، گويند : عجب ظالم جاهلى ، يا گويند : عجب ديوانه بيباكى بوده است.
وطايفه اى از اهل تفسير مى گويند : امانت عبارت از حكم تكليفى تشريعى امر ونهى وعصيان عاصى است در دار خلود ونشأت حيات باقى وميقات جزاى ابدى كه قابليّت آن مختص است به حقيقت انسانى.
وفرقه اى از بارعين اهل تحقيق مى فرمايند : امانت مقام حمد است كه نهايت ارتفاع آن مقام مرتبه كمال جامعيّت عقل مستفاد نفس مقدّس محمّدى ودرجه خاتميّت سفارت ورسالت ذات اقدس حضرت احمدى است ، صلىاللهعليهوآلهوسلم ، وتالى آن مرتبت ، مرتبت نيابت وولايت ودرجه خلافت ووصايت نفس مطهّر ولوى وذات مكرّم علوى است ، صلوات الله وتسليماته عليه.
بيان اين مقصد اقصى ومطلب اعلى آنكه حقيقت حمد نيست إلّا اظهار صفات كمال محمود هر كائنى از كائنات وموجودى از موجودات به زبان حال ولهجه ذاتى مرتبه كمالى از كمالات مطلقه وجود ، مانند علم وقدرت وحيات وارادت واختيار ومشيّت كه در عالم امكان وصف ذات وعارض حقيقت او شده است بيان مى كند