داده بوديم ، در مقام عقوق وعصيان در آمده ، جمعى را كه از درگاه معلّى بر طبق قانون : (وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ) كفران نعمت ورزيده روگردان مى شدند ، متدرّع به درع حمايت ايشان مى گشت ؛ ونوّاب همايون ما به ملاحظه حديث صحيح «الصّالحون لله والطّالحون لي» هرچند به نصيحت دلپسند وپند سودمند او را منع مى فرموديم ، به مضمون آنكه ، نظم :
با سيه دل چه سود خواندن وعظ |
|
نرود ميخ آهنين در سنگ |
مواعظ وپند سودمند در گوش بيهوش او اثر نداشت ، بدين جهت بر ذمّت همّت پادشاهانه تنبيه وتغيير او لازم گشت ، نه براى مجرّد توسيع ملك موسّع كه محمول بر طمع بوده باشد تعرّض به الگاى تفويض كرده به او نموده باشيم ، چه مجموع مداخل آن در برابر همّت والا نعمت همايون ما وخوان احسان منتسبان اين دودمان ولايت نشان بغايت قليل الاعتبار است ، وديده همّت كه به كحل الجواهر (ما زاغَ الْبَصَرُ وَما طَغى) مكحّل گشته ، به غير نعم باقيه كه از خوان امتنان : (فيها ما تشتهيه الأنفس وتلذّ الأعين) مرجوّ الوصول مى نمايد ، به چيزى ديگر التفات نمى كند.
وحقيقت حال واطوار ناهموار مومى إليه را از اين قياس فرمايند كه در اين آخر عمر ، به يمن شفقت ومرحمت پادشاه اسلام پناه ، عنان عزيمت وى به جانب عتبات عاليات وروضات مقدّسات ائمّه اطهار ، كه مصدوقه : (جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) است منعطف گشته ، سعادت استسعاد آن دريافت.
مناسب صفاى عقيدت وملائم حالات وكمالات آن مى نمود كه رحل اقامت انداخته ، به اكسير مجاورت آن بارگاه عرش اشتباه مس زنگ گرفته خود را به زر تمام عيار دار الضّرب اخلاص وثوب اطاعت را به زلال بى غش از چشمه صافى توبت وانابت نظافت داده ، با محرمان سرادق انس همراز وبا معتكفان صوامع قدس هم آواز گردد.
واز ميامن توجّهات خسروانه به زيارت بيت الله الحرام وطواف مدينه حضرت خير الأنام ، زادهما الله شرفا وتعظيما ، كه همگى سلاطين اسلام را اين آرزو در خاطر مرتسم است وميسّر نمى شود ، مشار إليه را از يمن مراحم پادشاهانه ميسّر گشته بود مشرّف شود.